ماموریت شیراز مامان
این اولین بار بود که می خواستم کوچولو رو برای چند شب کنار بابایی بزارم, یه مأموریت ورزشی برای مامان پیش اومد برای همین مجبور شدم که عازم شیراز شم خیلی استرس داشتم همش می گفتم این چند روز معین چیکار می کنه , هر موقع که حرف رفتن پیش میومد معین ناراحت می شد و می گفت دوست ندارم بری, شبا من چیکار کنم, بهش می گفتم اسباب بازی میارم ولی می گفت من اصلا اسباب بازی نمی خوام , بالاخره قانع شد و من عازم شدم مسافرت خوبی بود ولی کلا دوری برام خیلی سخت بود , البته تجربه اول شرکت در مسابقات تیراندازی رو داشتم و تجربه خیلی خوبی بود مقام چهارم انفرادی رو کسب کردم و امتیازم هم با نفرات دوم و سوم یکی بود و مقام سوم تیمی رو کسب کردیم , بالاخره از مسافرت برگشتم ول...